www.iiiWe.com » متاهلها با دقت زیاد بخونید چندبار هم بخونید

 صفحه شخصی رضا مهیاری   
 
نام و نام خانوادگی: رضا مهیاری
استان: تهران - شهرستان: تهران
رشته: کارشناسی عمران - پایه نظام مهندسی: ارشد
شغل:  مهندس ناظر
شماره نظام مهندسی:  103016044
تاریخ عضویت:  1389/03/13
 روزنوشت ها    
 

 متاهلها با دقت زیاد بخونید چندبار هم بخونید بخش عمومی

20

یک روز پدر بزرگم برام یه کتاب دست نویس آورد، کتابی که بسیار گرون قیمت بود، و با ارزش، وقتی به من داد، تاکید کرد که این کتاب مال توئه مال خود خودته، و من از تعجب شاخ در آورده بودم که چرا باید چنین هدیه با ارزشی رو بی هیچ مناسبتی به من بده، من اون کتاب رو گرفتم و یه جایی پنهونش کردم،
چند روز بعدش به من گفت کتابت رو خوندی ؟ گفتم نه، وقتی ازم پرسید چرا گفتم گذاشتم سر فرصت بخونمش، لبخندی زد و رفت،
همون روز عصر با یک کپی از روزنامه همون زمان که تنها نشریه بود برگشت اومد خونه ما و روزنامه رو گذاشت روی میز، من داشتم نگاهی بهش مینداختم که گفت این مال من نیست امانته باید ببرمش،
به محض گفتن این حرف شروع کردم با اشتیاق تمام صفحه هاش رو ورق زدن وسعی میکردم از هر صفحه ای حداقل یک مطلب رو بخونم.
در آخرین لحظه که پدر بزرگ میخواست از خونه بره بیرون تقریبا به زور اون روزنامه رو کشید از دستم بیرون و رفت. فقط چند روز طول کشید که اومد پیشم و گفت ازدواج مثل اون کتاب و روزنامه می مونه، یک اطمینان برات درست می کنه که این زن یا مرد مال تو هستش مال خود خودت، اون موقع هست که فکر میکنی همیشه وقت دارم بهش محبت کنم، همیشه وقت هست که دلش رو به دست بیارم،همیشه وقت هست که اشتباهاتم رو جبران کنم، همیشه می تونم شام دعوتش کنم اگر الان یادم رفت یک شاخه گل به عنوان هدیه بهش بدم، حتما در فرصت بعدی اینکارو می کنم حتی اگر هرچقدراون آدم با ارزش باشه مثل اون کتاب نفیس و قیمتی، اما وقتی که این باور در تونیست که این آدم مال منه، و هر لحظه فکرمیکنی که خوب اینکه تعهدی نداره میتونه به راحتی دل بکنه و بره مثل یه شیء با ارزش ازش نگهداری می کنی و همیشه ولع داری که تا جاییکه ممکنه ازش لذت ببری شاید فردا دیگه مال من نباشه، درست مثل اون روزنامه حتی اگر هم هیچ ارزش قیمتی نداشته باشه... و اینطوره که آدمها یه دفعه چشماشون رو باز میکنن میبینن که اون کسی رو که یه روز عاشقش بودن از دست دادن و دیگه مال اونها نیست...
و این تفاوت عشق است با ازدواج

شنبه 5 آذر 1390 ساعت 12:36  
 نظرات    
 
نعیم انزلی 19:56 شنبه 5 آذر 1390
3
 نعیم انزلی
ممنون قشنگ بود.
یحیی بهمنی 22:13 شنبه 5 آذر 1390
2
 یحیی  بهمنی
می‌بینم که جناب مهیاری هم بله!!
محمود عبادی 22:45 شنبه 5 آذر 1390
2
 محمود عبادی
مهندس بدر بزرگ خوبی داری قدرشو بدون من که خیلی از مطلب لذت بردم واقعا همین طوره . احسنت بر شیری خوردی
شهرام محمدی اقدم 00:36 یکشنبه 6 آذر 1390
3
 شهرام محمدی اقدم
مهندس جان مثل همه مطالب قبلیتان خوب و آموزنده بود
م افتخاری 09:54 یکشنبه 6 آذر 1390
2
 م افتخاری
جالب و از جهات مختلفی آموزنده بود
سپاس
حکایت "دژ هوش‌ربا" ی مولانا نیز از منظری دیگر به این موضوع پرداخته است
رضا مهیاری 10:22 یکشنبه 6 آذر 1390
1
 رضا مهیاری
عبادی جان عزیز سلام
متاسفانه من از نعمت داشتن پدربزرگ و مادر بزرگ محرومم. این یک داستان بود که جایی خوندم و برام جالب بود براتون ارسال کردم
امیدوارم قدر همه بزرگترها بیشتر از قبل دونسته بشه. این تفاوت بزرگ ما مردم شرق با مردم غربه
علی ریاحی 10:57 یکشنبه 6 آذر 1390
4
 علی ریاحی
مرسی عالی عالی بود
باید هممون این موضوع رو سرمشق زندگیمون قرار بدیم.

این مطلب و به همه تقدیم میکنم:

نامه تشکر از همسر


متشکرم برای همه وقت هایی که مرا به خنده واداشتی.
برای همه وقت هایی که به حرف هایم گوش دادی.
برای همه وقت هایی که به من جرات و شهامت دادی.
برای همه وقت هایی که مرا در آغوش گرفتی.
برای همه وقت هایی که با من شریک شدی.
برای همه وقت هایی که با من به گردش آمدی.
برای همه وقت هایی که خواستی در کنارم باشی.
برای همه وقت هایی که به من اعتماد کردی.
برای همه وقت هایی که مرا تحسین کردی.
برای همه وقت هایی که باعث راحتی و آسایش من بودی.
برای همه وقت هایی که گفتی "دوستت دارم" .
برای همه وقت هایی که در فکر من بودی.
برای همه وقت هایی که برایم شادی آوردی.
برای همه وقت هایی که به تو احتیاج داشتم و تو با من بودی.
برای همه وقت هایی که دلتنگم بودی.
برای همه وقت هایی که به من دلداری دادی.
برای همه وقت هایی که در چشمانم نگریستی و صدای قلبم را شنیدی.
به خاطر همه ی این ها هیچ وقت فراموش نکن که:
لبخند من به تو یعنی " عاشقانه دوستت می دارم"
آغوش من همیشه برای تو باز است.
همیشه برای گوش دادن به حرفهایت آمادگی دارم.
همیشه پشتیبانت هستم.
من مثل کتابی گشوده برایت خواهم بود،
فقط کافی است چیزی از من بخواهی، بلافاصله از آن تو خواهد شد.
می خواهم اوقاتم را در کنار تو باشم.
من کاملا به تو اطمینان دارم و تو امین من هستی.
در دنیا تو از هرکسی برایم مهم تر هستی.
همیشه دوستت دارم چه به زبان بیاورم چه نیاورم.
همین الان در فکر تو هستم.
تو همیشه برای من شادی می آوری به خصوص وقتی که لبخند بر لب داری.
من همیشه برای تو اینجا هستم و دلم برای تو تنگ است.
هر وقت که احتیاج به درد دل داشتی روی من حساب کن.


من هنوز در چشمانت گم شده هستم.
تو در تمام ضربان های قلبم حضور داری
فیروز رسولی جمادی 14:00 یکشنبه 6 آذر 1390
1
 فیروز رسولی جمادی
سلام
آقای مهیار
باز شما را انتخاب کردم با توجه به شناختی که داشتم.
امیدوارم دقت نظرتان همیشه پابرجا باشه
با تشکر ویژه از همه دوستان توانا
رضا مهیاری 14:25 یکشنبه 6 آذر 1390
1
 رضا مهیاری
سلام رسولی جان
چوبکاری فرمودید
مژگان فدایی 14:43 یکشنبه 6 آذر 1390
2
 مژگان  فدایی
ممنون جناب مهندس.
مسعود احمدنژاد 17:09 یکشنبه 6 آذر 1390
0
 مسعود احمدنژاد
اون رأی که دادم حلالت "ننه قربان" (خونه مادر بزرگه)
ممنون مهندس مهیاری عزیز ، ممنون، ممنون
ریحانه مطهری 18:13 دوشنبه 7 آذر 1390
1
 ریحانه مطهری
واقعا به دل نشست.ممنون جناب مهندس
نیما محسون 21:38 دوشنبه 7 آذر 1390
1
 نیما محسون
تشکر گرم و دلپذیر از دوستان متخصص ادیب
وحید رفیعیان 11:27 چهارشنبه 9 آذر 1390
1
 وحید رفیعیان
درود فراوان برشما
موسی حاجیان 16:14 شنبه 12 آذر 1390
1
 موسی  حاجیان
خیلی خوب بود مرسی