صفحه شخصی رضا مهیاری   
 
نام و نام خانوادگی: رضا مهیاری
استان: تهران - شهرستان: تهران
رشته: کارشناسی عمران - پایه نظام مهندسی: ارشد
شغل:  مهندس ناظر
شماره نظام مهندسی:  103016044
تاریخ عضویت:  1389/03/13
 روزنوشت ها    
 

 داستان کوتاه بخش عمومی

5

یکی بود یکی نبود،غیر از خدا هیچکس نبود.در یک چمنزاری خرها و زنبورها زندگی میکردند.روزی از روزها خری برای خوردن علف به چمنزار میآید و مشغول خوردن میشود.از قضا گل کوچکی را که زنبوری در بین گلهای کوچکش مشغول مکیدن شیره بود،میکند و زنبور بیچاره که خود را بین دندانهای خر اسیر و مردنی میبیند،زبان خر را نیش میزند و تا خر دهان باز میکند او نیز از لای دندانهایش بیرون میپرد.

خر که زبانش باد کرده و سرخ شده و درد میکرد،عر عر کنان و عربده کشان زنبور را دنبال میکند. زنبور به کندویشان پناه میبرد.به صدای عربده خر،ملکه زنبورها از کندو بیرون میآید و حال و قضیه را میپرسد.خر میگوید:زنبور خاطی شما زبانم را نیش زده است باید او را بکشم.

ملکه زنبورها به سربازهایش دستور میدهد که زنبور خاطی را گرفته و پیش او بیاورند.سربازها زنبور خاطی را پیش ملکه زنبورها میبرند و طفلکی زنبور شرح میدهد که برای نجات جانش از زیر دندانهای خر مجبور به نیش زدن زبانش شده است و کارش از روی دشمنی و عمد نبوده است.ملکه زنبورها وقتی حقیقت را میفهمد،از خر عذر خواهی میکند و میگوید:شما بفرمایید من این زنبور را مجازات میکنم.

خر قبول نمیکند و عربده و عرعرش گوش فلک را کر میکند که نه خیر این زنبور زبانم را نیش زده است و باید او را بکشم.ملکه زنبورها ناچار حکم اعدام زنبور را صادر میکند.زنبور با آه و زاری میگوید:قربان من برای دفاع از جان خودم زبان خر را نیش زدم.آیا حکم اعدام برایم عادلانه است؟

ملکه زنبورها با تاسف فراوان میگوید:میدانم که مرگ حق تو نیست.اما گناه تو این است که با خر جماعت طرف شدی که زبان نمیفهمد و سزای کسی که با خر طرف شود همین است.


======
با خوک کشتی نگیر ، چراکه تو لجن مال می شوی ولی او لذت می برد. چرچیل

یکشنبه 6 تیر 1389 ساعت 11:58  
 نظرات    
 
محمد صادق جانفشان 23:29 یکشنبه 6 تیر 1389
1
 محمد صادق  جانفشان
جالب بود ممون