صفحه شخصی رضا مهیاری   
 
نام و نام خانوادگی: رضا مهیاری
استان: تهران - شهرستان: تهران
رشته: کارشناسی عمران - پایه نظام مهندسی: ارشد
شغل:  مهندس ناظر
شماره نظام مهندسی:  103016044
تاریخ عضویت:  1389/03/13
 روزنوشت ها    
 

 نکته بخش عمومی

16
برای دریافت فایلها باید از نرم افزار های ویژه دانلود استفاده نمایید. (برای اطلاعات بیشتر اینجا کلیک کنید)


A wise man once sat in the audience & cracked a joke.
All laughed like crazy. After a moment he cracked the same joke again and a little less people laughed this time.
He cracked the same joke again & again, When there was no laughter in the crowd,
he smiled and said

"When u cant laugh on the same joke again & again, then why do u keep crying over the same thing over and over again.


یه مرد باهوش برای حضار جوک تعریف کرد ، حضار دیوانه وار خندیدند . بعد از چند لحظه دوباره همون جوک رو تعریف کرد . عده کمی از حضار دوباره خندیدند . دوباره و دوباره همون جوک رو تعریف کرد . زمانی که دیگه هیچیک از حضار نخندید او لبخند زد و گفت :
وقتی که نمی تونید به یک جوک بارها بخندید ؛ چطور برای یه مسئله بارها و بارها گریه می کنید .... !!!!!



Forget the past & move on…

شنبه 7 خرداد 1390 ساعت 08:23  
 نظرات    
 
علیرضا احمدی 18:34 شنبه 7 خرداد 1390
8
 علیرضا احمدی


مرسی
جواد عزیزی اجیرلو 19:42 شنبه 7 خرداد 1390
10
 جواد عزیزی اجیرلو
دوست عزیز بستگی دراد موضوع جوک و گریه چی باشد.
در برخی موارد جوکی تعریف میکنند اصلا ادم خندش نمی گیرد .
در برخی موارد جک را ادم بارها میشنود و میخندد.

بعضی موارد موضوع غم انگیزی تعریف میکنند ادم غمگین میشود ولی گریه نمیکند.
در برخی موارد برای انسان هر زمان که حادثه ای را تعریف کنند عین اینکه تازه اتفاق افتاده و انسان گریه میکند .

پس بحث مورد نظر عمومیت ندارد بلکه به موضوعی که در آن مطرح میشود بستگی دارد .
جواد خدادی 09:35 یکشنبه 8 خرداد 1390
6
 جواد خدادی
واقعا درسی درآن نهفته است که باید عبرت گرفت متشکرم
مهدی شاهمرادی 10:34 یکشنبه 8 خرداد 1390
4
 مهدی شاهمرادی
زیبا و آموزنده
مرسی مهندس
رسول والی 14:25 یکشنبه 8 خرداد 1390
5
 رسول والی
جالب بود با اینکه تشابه درستی نبود
مهدی ناظمی 15:41 یکشنبه 8 خرداد 1390
4
 مهدی ناظمی
من هم با مضمون موافقم...جالب بود
یحیی بهمنی 18:23 یکشنبه 8 خرداد 1390
8
 یحیی  بهمنی
معمولا خیلی مفاهیم، بطور نامتعادل در ذهن ما جای گرفته‌اند. بطوریکه فکر میکنیم حالت دیگری وجود ندارد. مثال‌ها، داستان‌ها و حکایات کوچک این یادآوری را به ما میکنند که به وجود ابعاد دیگر تصوراتمان هم بیندیشیم. اگر روی یک مسئله بیخود، الکی و بیش از حد غمگینم، میتوانم فراموشش کنم و ...
ظلم بر بعضی انسان‌های بزرگوار، چیزی است که جادارد همیشه برآن گریست و وجود بعضی مفاخر چیزی است که همیشه باید از یادآوریش شاد شد...

فرمایش جناب اجیرلو کاملا متین است: بستگی دارد....

اما بیاییم با کمک حکایات عبرت‌آموز، قناصی‌های افکارمان را بیابیم و صافشان کنیم.