صفحه شخصی رضا مهیاری   
 
نام و نام خانوادگی: رضا مهیاری
استان: تهران - شهرستان: تهران
رشته: کارشناسی عمران - پایه نظام مهندسی: ارشد
شغل:  مهندس ناظر
شماره نظام مهندسی:  103016044
تاریخ عضویت:  1389/03/13
 روزنوشت ها    
 

 زن جماعت را چه به بیرون رفتن بخش عمومی

30

مسافر کناری مدام خودش را رویم می اندازد، دستش را در جیبش می کند و در می آورد، من به شیشه چسبیده ام اما هر قدر جمع تر می شوم او گشادتر می شود. موقع پیاده شدن تمام عضلات بدنم از بس منقبض مانده اند درد می کنند...
(تقصیر خودم است باید جلو می نشستم.)

مسافر صندلی پشت زانوهایش را در ستون فقراتم فرو می کند، یادم هست موقع سوار شدن قد چندانی هم نداشت، باید با یک چیزی محکم بکوبم توی سرش، چیزی دم دستم نیست احتمالاً فکر کرده خوشم آمده که حالا دستش را از کنار صندلی به سمت من می آورد... (تقصیر خودم است باید با اتوبوس می آمدم.)

اتوبوس پر است ایستاده ام و دستم روی میله هاست، اتوبوس زیاد هم شلوغ نیست و چشمان او هم نابینا به نظر نمی رسد ولی دستش را درست در 10 سانت از 100 سانت میله ای که من دستم را گذاشته ام می گذارد. با خودم می گویم ”چه تصادفی” و دستم را جابه جا می کنم اما تصادف مدام در طول میله اتفاق می افتد...
(تقصیر خودم است باید این دو قدم راه را پیاده می آمدم.)

پیاده رو آنقدر ها هم باریک نیست اما دوست دارد از منتها علیه سمت من عبور کند، به اندازه 8 نفر کنارش جا هست ولی با هم برخورد خواهیم کرد. کسی که باید جایش عوض کند، بایستد، جا خالی بدهد، راه بدهد و من هستم...
(تقصیر خودم است باید با آژانس می آمدم.)

راننده آژانس مدام از آینه نگام می کند و لبخند می زند. سرم را باید تا انتهای مسیر به زاویه 180 درجه به سمت شیشه بگیرم. مدام حرف میزند و از توی آینه منتظر جواب است. خودم را به نشنیدن می زنم. موقع پیاده شدن بس که گردنم را چرخانده ام دیگر صاف نمی شود. چشمانش به نظر سالم می آید اما بقیه پول را که می خواهد بدهد به جای اینکه در دستم بگذارد از آرنجم شروع می کند، البته من باید حواسم می بود و دستم را با دستش تنظیم می کردم.
(تقصیر خودم است باید با ماشین شخصی می آمدم.)

راننده پشتی تا می بیند خانم هستم دستش را روی بوق می گذارد، راه می دهم. نزدیک شیشه ماشین می ایستد نیشش باز است و دندانهای زردش از لبان سیاهش بیرون زده است. “خانم ماشین لباسشوئی نیست ها”. مسافرهای توی ماشین همه نیششان باز می شود. تا برسم هزار بار هزار تا حرف جدید می شنوم و مدام باید مواظب ماشینهایی که فرمانهایشان را به سمت من می چرخانند باشم. موقع رسیدن خسته هستم، اعصابم به کلی به هم ریخته است.
(تقصیر خودم است زن جماعت را چه به بیرون رفتن ! ؟ ! )

پنجشنبه 20 مرداد 1390 ساعت 11:21  
 نظرات    
 
نازنین بهشتی 15:51 پنجشنبه 20 مرداد 1390
11
 نازنین بهشتی
تشکر ویژه از شما جناب مهندس مهیاری
جالبه که من هم امروز یه روزنوشت مختصر و مفید در همین رابطه فرستادم
که امیدوارم تایید بشه
فرشید صفایی 17:09 پنجشنبه 20 مرداد 1390
8
 فرشید صفایی
با تشکر از مهندس مهیاری .
روح ا... آذین 19:54 پنجشنبه 20 مرداد 1390
7
 روح ا... آذین
آخه توو خونه نشستن زن هام مصیبتیه واسه خودش
رابین صدیق پور 21:56 پنجشنبه 20 مرداد 1390
8
 رابین صدیق پور
واقعاً باعث خجالته.
فرشته ملایی 11:59 آدینه 21 مرداد 1390
3
 فرشته ملایی
نمیدونم چی بگم
محسن نیک 08:29 شنبه 22 مرداد 1390
6
 محسن نیک
ممنون . واقعیته متاسفانه
محسن حیدری 10:00 شنبه 22 مرداد 1390
10
 محسن حیدری
اینم نشون دهنده فرهنگیه که بهش افتخار میکنیمو همش دم از فرهنگ میزنیم اما در نهایت بی فرهنگی سیر
جعفر نظری 10:38 شنبه 22 مرداد 1390
7
 جعفر نظری
جالب بود
حمید بناپورغفاری 12:10 شنبه 22 مرداد 1390
6
 حمید  بناپورغفاری
فقر فرهنگی بد دردی است - با تشکر از مهندس مهیاری
زینب محمدخانی 12:14 شنبه 22 مرداد 1390
4
 زینب محمدخانی
واقعا باعث خجالته ، خصوصا برای آقایون محترم .
م افتخاری 13:49 شنبه 22 مرداد 1390
6
 م افتخاری
چه عرض کنم والله
سعید رحیمی 18:38 شنبه 22 مرداد 1390
9
 سعید رحیمی
این گوشه ای از درد جامعه است.براستی چرا اینچنین است.پس فرهنگ ما کجاست!من خیلی متاسفم.هر چی میخواهیم به این گونه موارد فکر نکنیم نمیشه
م افتخاری 08:38 یکشنبه 23 مرداد 1390
9
 م افتخاری
این فرهنگ خواه و ناخواه تغییر خواهد کرد . پس بهتر آنست که خود آنرا به گونه‌ای که فکر میکنیم با ما متناسب تر است تغییرش دهیم
محمد بلوچی 08:59 یکشنبه 23 مرداد 1390
11
 محمد بلوچی
همیشه هم اینطوری نیست
به خصوص تو تاکسی!!!
گاهی آدم اینقدر خودشو جمع میکنه که تمام عضلاتش منقبض میشه ولی خانومه چنان باز میشینه که انگار رو مبل سالن پذیراییشونه!!!
به نظر من بستگی به آدمش داره هم مرد و هم زن ناجور وجود داره
نازنین بهشتی 12:12 یکشنبه 23 مرداد 1390
9
 نازنین بهشتی
اون مطلب کوتاهی رو که گفتم، دوستان اینجا میتونن بخونن:

http://nazbeh.iiiwe.com/worlds_strongest_man
حسین عرب 12:22 یکشنبه 23 مرداد 1390
3
 حسین عرب
سلام
تشکر از مهندس مهیاری جالب بود.
نیما محسون 16:15 دوشنبه 24 مرداد 1390
7
 نیما محسون
درسته در شرایط کنونی در میانه تغییر فرهنگ سنتی با فرهنگ روز در کنکاش هستیم و نیازمند تحمل و تعامل سخت خواهیم بود ولی بخشی از مطالب گفته شده واقعیت نداشته و بطور کلی به هیچ عنوان صحت ندارد.
بابک کریمیان 12:38 سه شنبه 25 مرداد 1390
7
 بابک کریمیان
جناب مهندس غفاری
آیا واقعا فقر فرهنگی داریم ، اون هم با این همه تاریخ .
بهتر نیست بگیم الگوهای خوب فرهنگمان به واسطه ندانم کاری فراموش شده تا به اینجا رسیدیم
بهنام مکسایی 23:04 آدینه 28 مرداد 1390
2
 بهنام مکسایی
سلام مرسی استفاده کردم.